آدمها از آنچه در وبلاگ می بینید معمولی ترند!
یکی از نگرانیهای وبلاگیام اینه که اگه یه نفر که منو فقط از این وبلاگ شناخته،
یه روز منو ببینه یا مهمون خونم بشه احتمالا پیش خودش میگه
«دههکی! این بود؟!! این که از من هم بی هنر تر/تنبلتر/بیعرضهتر...
(و خلاصه یه چیزیتر!)ه!)
با این که خیلی سعی میکنم که همه چیز، از شیرینیها و سختیها،
شگفتیها و روزمرگیها و حوصله کردنها و بیحوصلگیها را بنویسم،
هم به این وبلاگ برسم و هم اون دوتای دیگه ولی چیزهایی هست که نمی شه
نوشت یا مثلا نوشتن ملال روزمرگیها یک بار جالب هست،
ولی زیاد نوشتنش هم ملالانگیزمیشه .
من یک آدم معمولی هستم.
خیلی معمولی. به اندازه همه آدمهای دیگری که از نزدیک میشناسمشون،
معمولی.
ولی کامنتهای وبلاگم همیشه نشون میده
که دیگران چقدر متفاوت بهم نگاه میکنن؛
مادر هنرمند، مادر کدبانو.. مادر مسئول،...
اما در واقعیت به جای همه اینها یک مادر معمولی هستم.
مثل همه مادرهای معمولی خسته میشم و مثل همه مادرهای معمولی،
وقتی که بچم وسط شب و ضجه میزنه
تابهش پستونک بدم کلافه میشم.. به همین معمولیای!
شاید یه کمی فرق داشته باشم فقط یه کمی نه بیشتر ..
علاقه ام به عکاسی و صد البته آشپزی باعث شده
مثل مادرهای معمولی از غذاهای مصرفی روزانه که هر روز برای
شام و ناهار درست میکنم عکاسی کنم
شاید بی انصافی باشه اگه منو اینجوری خطاب کنید که مدام دارم هنرنمایی میکنم!!!
یا از خودم هنر در می کنم!!!
مثل همه زندگی های معمولی دیگه غذاهای من معمولیه..
علاقه ام به عکاسی باعث شده عکس بگیرم
این وسط مدیون دوربین عکاسی خوبم هم هستم که غذاهای
یه مامان "معمولی"رو تبدیل می کنه به غذاهای "یامی مامی"
اینطور نیست که من مدام توی آشپزخونه باشم و از خودم "هنر" !!!!!!!
در کنم و بیام بزارم اینجا صرفا برای اینکه
"مادر کدبانو " یا "هنرمند" نامیده بشم!!
کم بودنم دلایل دیگه ای داره ...نه فقط "هنر در کردن"
مادری هستم که مثل خیلی از خوانندگان وبلاگم پسر وروجکی
دارم که کنجکاوی های بیش از حدش امون این مادر معمولی رو بریده..
ازش غافل بشم ممکنه خدای نکرده اتفاق بدی براش بیفته
"ارتفاع" یکی از اکتشافات هیجان انگیز این روزهاشه..
از همه چی بالا میره اگه بیدار باشه روی زمین نیست...
مثل همه من فقط مادرم . مثل همه مادرهای معمولی دیگه.همین!