تینا جونتینا جون، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
رایان جونرایان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

دختر بهار ღ پسر تابستان

آدمها از آنچه در وبلاگ می بینید معمولی ترند!

1393/2/17 14:07
نویسنده : مامان شادی
598 بازدید
اشتراک گذاری

یکی از نگرانی‌های وبلاگی‌ام اینه که اگه یه نفر که منو فقط از این وبلاگ شناخته،

یه روز منو ببینه یا مهمون خونم  بشه احتمالا پیش خودش می‌گه

«دهه‌کی! این بود؟!! این که از من هم بی هنر تر/تنبل‌تر/بی‌عرضه‌تر...

(و خلاصه یه چیزی‌تر!)ه!)

با این که خیلی سعی می‌کنم که همه چیز، از شیرینی‌ها و سختی‌ها،

شگفتی‌ها و روزمرگی‌ها و حوصله کردن‌ها و بی‌حوصلگی‌ها را بنویسم،

هم به این وبلاگ برسم و هم اون دوتای دیگه ولی چیزهایی هست که نمی شه

نوشت یا مثلا نوشتن ملال روزمرگی‌ها یک بار جالب هست،

ولی زیاد نوشتنش هم ملال‌انگیزمی‌شه 

من یک آدم معمولی هستم.

خیلی معمولی. به اندازه  همه آدم‌های دیگری که از نزدیک می‌شناسمشون،

معمولی.

 ولی کامنت‌های وبلاگم همیشه نشون می‌ده

که دیگران چقدر متفاوت  بهم نگاه می‌کنن؛

مادر هنرمند، مادر کدبانو.. مادر مسئول،...

اما  در واقعیت به جای همه این‌ها یک مادر معمولی‌ هستم.

 مثل همه مادرهای معمولی خسته می‌شم و  مثل همه مادرهای معمولی،

وقتی که بچم وسط شب و ضجه می‌زنه

تابهش پستونک بدم   کلافه میشم.. به همین معمولی‌ای!

شاید یه کمی فرق داشته باشم فقط یه کمی نه بیشتر ..

علاقه ام به عکاسی و صد البته آشپزی باعث شده

مثل مادرهای معمولی از غذاهای مصرفی روزانه که هر روز برای

شام و ناهار درست میکنم عکاسی کنم 

شاید بی انصافی باشه اگه منو اینجوری خطاب کنید که مدام دارم هنرنمایی میکنم!!!

یا از خودم هنر در می کنم!!!

مثل همه زندگی های معمولی دیگه غذاهای من معمولیه..

علاقه ام به عکاسی باعث شده عکس بگیرم 

این وسط مدیون دوربین عکاسی خوبم هم هستم که غذاهای

یه مامان "معمولی"رو تبدیل می کنه به غذاهای "یامی مامی"

اینطور نیست که من مدام توی آشپزخونه باشم و از خودم "هنر" !!!!!!!

در کنم و بیام بزارم اینجا صرفا برای اینکه

"مادر کدبانو " یا "هنرمند" نامیده بشم!!

کم بودنم دلایل دیگه ای داره ...نه فقط "هنر در کردن"

مادری هستم که مثل خیلی از خوانندگان وبلاگم پسر وروجکی 

دارم که کنجکاوی های بیش از حدش امون این مادر معمولی رو بریده..

ازش غافل بشم ممکنه خدای نکرده اتفاق بدی براش بیفته

"ارتفاع" یکی از اکتشافات هیجان انگیز این روزهاشه..

از همه چی بالا میره اگه بیدار باشه روی زمین نیست...

 

 مثل همه من فقط مادرم . مثل همه مادرهای معمولی دیگه.همین!

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

❀مامان علی خوشتیپ❀
17 اردیبهشت 93 14:23
سلام شادی جون عکسا چرا برای من باز نمیشه ولی به نظر من یه مامان معمولی نیستی تازه مامان معمولی باشی دوست معمولی نیستی...تو با این کاری که داری میکنی کلی ذوق و سلیقه مادرانتو داری به دوستان و بازدید کننده ها انتقال میدی و کلی انگیزه به دیگران میدی...این خودش کم کاری نیست هیچوقت خودتو دست کم نگیر تازه چه اشکال داره بگن مامان نمونه...گاهی وقتا آدم دوست داره ازش تعریف کنن و بهش انرژی بدن بعدشم اینکه آشپزهای رده بالا هم خیلیا برن خونشون یا جای دیگه غذاشونو بخورن ممکنه خوششون نیاد...غذا و تزئینات و کلا هر چیزی ذائقه ای و سلیقه ای...مهم اینه یه نفر خودش از خودش احساس رضایت داشته باشه و بتونه...همونایی که بالا گفتم
مامان شادی
پاسخ
ساراجون اتفاقا یکی از کارهایی که بهم احساس رضایت از خود میده همین اشپزی و عکاسی هست..البته چیزهای دیگری هم هست که دوست دارم انجام بدم ولی در شرایط فعلی و با وضعیت جسمانی فعلی قادر به انجامش نیستم..منظورم این نبود که خوشم نمیاد ازم تعریف بشه...منظورم اینه که گاهی حس می کنم بعضی افراد در موردم اشتباه فکر می کنن اینطور نیست که من بخوام خودنمایی کنم یا چیزی رو به رخ بکشم
❀مامان علی خوشتیپ❀
17 اردیبهشت 93 14:24
من که خیلی خوشحالم دوست هنرمند و کدبانو و باسلیقه و بااحساسی مثل تو دارم...چون میدونم اگر توی خستگی روزمره به وبش سر بزنم وقتمو تلف نکردم و حتما چیزی برای انگیزه و یاد گرفتن توش دارم...ممنون عزیزم
مامان شادی
پاسخ
آخه تو محشری عزیزم..و اینکه خودت هم عاشق اشپزی و هنر هستی ..و میدونی اگه غذایی توی وبلاگ گذاشته میشه فقط عشق پشتشه نه چیز دیگه..من هم عاشق گشت و گذار توی وبلاگهای اشپزی هستم
مامانه کیاناوهانا
17 اردیبهشت 93 16:27
شادی جونم اینکه شما رو کد بانو _یا هنرمند خطاب می کنند برازندته عزیزم ...خیلی مادرا هستن با اینکه مشغلشون کمتره ولی انگیزه شما رو ندارن یا حتی به قول خودت عشقشون رو به هر کاری نادیده میگیرن...شادی عزیزم باور کن اغراق نمیکنم ولی من وقتی میام مطالبت رو میخونم کلی انرژی میگیرم ...یا وقتی موندم غذا چی درست کنم میرم وبلاگ یامی مامی دست خالی برنمیگردم...خوب شاید به نظر دیگران همین چیزها متمایزت میکنه... ولی به هر حال خوشحالم از داشتن چنین دوستی ...
مامان شادی
پاسخ
فدات عزیزم شما لطف داری ولی قصد بعضی ها از نامیدن چنین الفاظی فقط تیکه پروندنه ببخشید که رک میگم ولی ادم متظاهری نیستم متاسفانه یا خوشبختانه_ ادم میفهمه کی واقعا داره تعریف میکنه و کی به منظور حرف میزنه
ساناز
17 اردیبهشت 93 17:09
شادي جون هر چه قدر از نظر خودت معمولي باشي از نظر من كدبانويي باسليقه و هنرمند براي شوهر و كوچولوهاي نازت هستي از اينكه با شما آشنا شدم خوشحالم بنظر من الگويي هستي براي ماماناي تنبلي مثل من كه خيلي آشپزي نميكنن و با اين غذاهاي خوشگلت بهم انگيزه ميدي
مامان شادی
پاسخ
ممنون ساناز جون قربونت پس من اون بیسکوییتهای عید رو درست کردم؟ شما کجات تنبله اونوقت؟
رها
17 اردیبهشت 93 21:38
ای جونم عزیزم یهو چی شد اینارو گفتی بیا بغلت کنم شادی جونم تو هم هنرمندی ، هم عکاسی ، هم عاشقی ، هم تپلی ، هم یه دونه ای
مامان شادی
پاسخ
خلاصه تیکه رو باید بیای دیگه...تپپپپپپللللل
رها
17 اردیبهشت 93 21:42
فسقلیش و خدا یادمه من دستم به کلید برق نمیرسید بابا بزرگم میگفت هر وقت دستت برسه برق و روشن کنی شوهرت میدم الان این فندوقه مو فرفری و نکنه میخوای ...
مامان شادی
پاسخ
نخیر از این خبرا نیست زن بده نیستیم
مامان فرخنده
18 اردیبهشت 93 12:42
شادی جون شما از مامانهای معمولی چند درجه بالاتر هستی که اینقدر باعشق وحوصله غذا درست میکنی قشنگ مینویسی پس یه مامان معمولی نیستی عزیززززززززززززم این وروجکئاز اون ساعت چی میخواد بده دستش دوسوته لاشه ساعت را بهت تحویل میده این مهندس
مامان شادی
پاسخ
با همون یه دستش که دست به ساعت زده نمی دونم چیکار کرده ساعت خوابیده کار نمی کنه در اون مورد بخصوص هم نه من واقعا معمولی هستم...معمولی معمولی
مهسا
20 اردیبهشت 93 11:52
عزیزم تو بهترینی به این قضیه شک نکن اگه تو نبودی ما شام ونهار باید همش غذاهای تکراری درست میکردیم یه کمک بزرگ واسه ما هم هستی جوجه های خوشگلت ببوس هزار تا
مامان شادی
پاسخ
منون مهسا جونم خیلی لطف داری
مامانی فاطمه
20 اردیبهشت 93 14:10
چه هنرمند باشی چه نباشی چه کدبانو باشی چه نباشی دوست داشتنی هستی عزیزم مگه از اول که به تو اینهمه احساس خوب داشتم میدونستم توی شیرینی پزی وآشپزی ماهری .شادی جونم فکر کنم تاحالا متوجه شده باشی که من علاقه زیادی به آشپزی وشیرینی پزی ندارم(باعرض شرمندگی تمام از وجودت )ولی دوست دارم بیام وبت بهت بگم هنرمند و....بهم حس خوب وحال خوب میده عزیزم دوستت دارم
مامان شادی
پاسخ
من تو نی نی وبلاگ دوستهای خیلی خوبی پیدا کردم یکیش شمایی عزیزم
مامان کیانا و صدرا
21 اردیبهشت 93 8:10
سلام عزیزم.منم چند دقیقه پیش تو وبم داشتم به همین موضوع فکر میکردم.برام جالب بود که نوشته ی شما هم بی شباهت به فکرهای من نبود.البته من مثل شمااهل آشپزیهای شیک و خوشگل نیستم...از یه زاویه ی دیگه فکر میکردم و اونم اینکه آیا واقعا همین طور که از بچه هام مینویسم باهاشون برخورد واقعی دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا زود در برابر کاراشون از کوره در میرم و بعد همون کارها رو با یه بیان شیرین براشون خاطره میکنم؟؟؟؟؟شادی جون از دست خودم عصبانیم...فقط خواستم باهاتون حرف زده باشم.چون یه نکته ی دیگه هم هست و فهمیدم هم سن هم هستیم و دخملامونم همکلاس همن....ببخشید که مزاحم شدم
مامان شادی
پاسخ
دقیقا درست می گی عزیزم متاسفانه ماها خیلیهامون واقیتهای زندگی رو یا نمی بینیم یا میخواهیم که دیگران جور دیگه ببینند..برای همینه که چند تا پست اونورتر توی پست ما ادمها از انچه در وبلاگ می بینید معمولی تریم یه چیزایی بهش اشاره کردم..اینکه من هر روز بیام از شیرینکاریهای بچه هام بنویسم به نوعی غلو کردن هست به نظرم هر چند من خیلی وقتها از خرابکاری ها هم نوشتم ..اینکه دیگه کمتر می نویسم و دوستان شاکی شدن دلیلش همین روزمرگی هاست
مامان آیسو وآیسا
21 اردیبهشت 93 13:24
شادی جون به نظر من اگه کسی شما رو اینطور خطاب میکنه معنیش این نیه که شما اینقدر حس وانرژی مثبت بهش منتقل کردی که شما رو با این صفت خطاب کرده ودوباره لایق همچین صفتی هم هستی هر چه قدر هم که به نظر خودت معمولی باشی دوست نازنینم اینم مد نظر داشته باش منم هر روز غذا درس میکنم لااقل هفته ای یه بار دسر جدیدی رو امتحان میکنم ولی ذوق وقریحه ای که شما داری رو منندارم که اونو به همه انتقال بدم تا دیگران هم ازش لذت ببرن ویاد بگیرن .به خاطر همینهاست که به نظر من شما رو متفاوت و"کدبانو ,هنرمند"میبینیم دوستم وگرنه در مادر بودن وخانوم بودنتون شکی نیست
مامان شادی
پاسخ
عزیزمی
بــــهی
30 اردیبهشت 93 12:18
شادی جون. قطعا یه مادر هنرمند . کدبانو و صد البته نمونه هستی هیچ شکی نکن خانومی. همیشه موفق باشی.
مامان شادی
پاسخ
لطف داری بهی جونم
بــــهی
30 اردیبهشت 93 12:19
در ضمن واقعا درکت میکنم با داشتن دو تا بچه که یکیش واقعا ووجکه مادری کردن چه حتی معمولی هم خیلی سخته
مامان شادی
پاسخ
اره عزیزم سخته واقعا